|
شوراها و نظام آموزشي
مهم ترين هدفي كه از طراحي نظام شوراها در آموزش و پرورش وجود دارد مساله جلب و تقويت مشاركت هاي مردمي و تامين منابع مالي جديد و رفع تنگناهاي موجود در نظام مديريت متمركز است اين بند مبتني بر بندهشتم ازاصل سوم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران است كه تحقق مشاركت هاي عمومي را در همه مسائل كشور و از جمله مسائل فرهنگي و آموزشي مورد تاكيد قرار مي دهد و مي خواهد كه براي تحقق آن راه حل هاي اجرايي انديشيده شود به دليل اين كه بودجه ي آموزش و پرورش نسبت به وسعت و گستردگي آن محدود بوده و اين نهاد همواره با كسري بودجه مواجه است همچنين در آينده با افزايش بي رويه ي جمعيت ، تقاضاي مردم براي دريافت خدمات آموزش و پرورش چند برابر خواهد شد و ادامه ي اين وضع شكافي را كه هم اكنون بين تقاضا براي آموزش و پرورش و امكانات مالي و آموزشي وجود دارد بيشتر خواهد كرد. مسائل و مشكلات كمي و كيفي آموزش و پرورش را به صورتي عميق تر بروز خواهد كرد از اين رو نگرش برنامه ريزان و محققان معطوف به استفاده موثر از ابزارهايي شده است كه بتوان با استفاده ي بهينه از آنها نقش مردم را در فرايند توسعه ي ملي افزايش داد زيرا تشكيلات مديريت امروز در دنيا نشان داده كه دولت ها به تنهايي قدرت اداره ي آموزش و پررش را ندارند و مشاركت فكري و عملي مردم امري اجتناب ناپذير است.
بررسي ها نشان مي دهند كه شوراهاي آموزش و پرورش قادرند زمينه ي جلب و تقويت مشاركت هاي مردمي در برنامه ريزي ها و تصميم گيري هاي آموزش و پرورش را فراهم آورند. اگر اين حضور مردمي منضبط و قانونمند شود، امكان بهره برداري و استفاده بهينه از توان بالقوه بالفعل فكر و انديشه ي مردمي و ديدگاههاي سازنده و حركت آفرين آن به وجود خواهد آمد.
شوراهاي آموزش و پرورش مي توانند امكانات مختلف كشور را در جهت رفع تنگناهاي نظام آموزشي كشور بسيج كنند و به اين ترتيب نقش موثر خود را در عرصه ي فعاليتهاي آموزشي كشور آشكار سازند پيداست شوراها براي انجام وظايف خود بيش از هر چيز به همدلي و همياري دستگاههايي نيازمندند كه در قانون شوراها براي آنها وظايفي تعيين شده است.
اگر اين روند به طور صحيح پي گيري شود و به انجام برسد جوّ رواني بسيار مساعدي براي سوق يافتن كمك هاي مردمي و نهادهاي غير اجتماعي غير دولتي به سمت آموزش و پرورش فراهم خواهد شد. از اين رو تشكيل شوراهاي آموزش و پرورش بيشترين اثرات را در تحولات و دگرگوني آموزش و پرورش به دنبال خواهد داشت و روند منطقي مشاركت عمومي در امر تعليم و تربيت كشور را به عنوان يك نهاد ملي قوت خواهد بخشيد.[3]
مشاركت كه از آن در حكم دخالت در فرایند تصمیم گیری ، تصمیم سازی و فراگرد اندیشه و عمل یاد می شود موجب افزایش بهره وری در كار ، یگانگی در میان مردم، كاهش سرخوردگی، كاهش مقاومت، افزایش اعتماد مردم سالاری و بالندگی انسان ها، از بین رفتن ترس و وحشت ناشی از تنهایی روانی، در هم شكستن فرهنگ سكوت، شكوفا شدن خلاقیت و سر انجام توسعه ی همه جانبه می گردد. متاسفانه گسترش و تحقق نیافتن مفهوم مشاركت به طور واقعی در آموزش و پرورش ، جدایی بین مردم و دولت و مردم با مردم را به همراه آورده است. در حالی كه مفهوم مشاركت به دلایل گوناگون از جمله بالا بودن انگیزه ی دینی ، خدمت به همنوع ،علاقه به گسترش علم ودانش در فرهنگ این كشورسابقه ی دیرینه دارد.
در حال حاضر، گرچه ظاهرا مشاركت به صورتهای مختلفی از جمله وقف، انجمن اولیا و مربیان، معاونت مشاركتهای مردمی، جهاد مدرسه سازی، بنیاد پانزده خرداد، مدارس غیر انتفاعی، شوراهای آموزش و پرورش، مشاركت دستگاه های دولتی و غیر دولتی جریان دارد با توجه به تنگناها و مشكلات موجود در آموزش و پرورش به نظر می رسد مشاركت مردم در آموزش و پرورش شكل نهادی به خود نگرفته است.
برخی از تنگناها و كاستی های فعلی و راههای مشاركت مردم در آموزش و پرورش برای نهادینه شدن آن به شرح زیر طبقه بندی می گردد
قانون مذكور در تاریخ بیست وششم دی ماه سال 1372 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید كه با توجه به محتوای آن می توان گفت در بیش از یكصد تجربه قانونگذاری در كشورمان، قانونی با این جامعیت و با نگاه تمركز زدایی به تصویب نرسید و این از مصوبات تاریخی دوره چهارم مجلس است. مطابق ماده یك قانون تشكیل شوراهای آموزش و پرورش ، اهداف این قانون عبارتند از : تحقق مشاركت مردم . نظارت آنها در امر آموزش و پرورش ، بهره گیری از كلیه منابع و امكانات جهت تاسیس ، توسعه و تجهیز فضاهای آموزشی و پرورشی و ایجاد تسهیل در فعالیت های اجرایی آموزش و پرورش.
علاوه بر اهداف فوق كه در یك ماده از قانون لحاظ شده است با دقت در سایر موارد می توان اهداف دیگری را نیز رصد و فهرست كرد، از جمله: تحقق عدالت آموزشی، تمركز زدایی در تصمیمات، توجه به مدرسه محوری، تامین منابع مالی غیر دولتی برای برنامه ریزی و ... .
پس از تصویب قانون و تدوین آیین نامه ها و دستورالعمل ها، اقدامات اجرایی برای راه اندازی شوراها آغاز شد و اولین شورای برنامه ریزی كشور در تاریخ 8/3/1374 در استان كرمان شكل گرفت كه تا پایان سال 1385 تعداد 699 شورای آموزش و پرورش در استان ها، شهرستان ها و مناطق آموزشی كشور تشكیل شد.
باید توجه داشت قبل از پیروزی انقلاب شكوهمند اسلامی در سال 1348 نیز قانونی تحت عنوان شوراهای مناطق برنامه ریزی به تصویب مجلسین دردوره طاغوت رسید كه نه تنها در تركیب اعضا و شرح وظایف و ظرفیت ها در سطح بسیار نازلی بود بلكه همان حد نازل نیز هیچگاه به اجرا در نیامد. سیاست راهبردی برای تحقق ظرفیت های متعدد و نیل به اهداف قانون عبارتند از:
الف. معرفی، تشریح و تبیین قانون
ب. محقق ساختن ظرفیت های قانون (زمینه های درون سازمانی)
ج. محقق ساختن ظرفیت های قانون ( زمینه های برون سازمانی)
د. رفع محدودیت ها و ارتقاء ظرفیت های قانون
در راستای تحقق این سیاستهای راهبردی و متناسب با هر یك از آنها اقداماتی انجام گرفت كه برخی از آنها، تقویت و تعمیق فعالیتهای گذشته بوده و تعداد كثیری از آن ها نیزبرای نخستین بار انجام شده است.
مشاركتها، چنانچه بر مبنایی صحیح پایهگذاری شوند، نتایج مثبت به بار خواهند آورد و مشاركت دادن مردم در امور اجتماعی و فرهنگی از این امر مستثنا نیست و این مسأله نتایج مثبتی دارد كه از آن جمله موارد ذیل است: معنویت و اخلاق بر جامعه حاكمیت میگردد؛ بهرهوری در كار افزایش مییابد؛ از تمامی منابع محلی به صورت بهینه بهره گرفته میشود؛ حمایتهای ملی از مدرسهها تحقق مییابد؛ سرخوردگی از كار و افسردگی كاهش مییابد؛ دگرگونی و تحول در امور اجتماعی و فرهنگی پرشتاب میگردد؛ ایستادگیها و مقاومتها كاهش پیدا میكند؛ اعتماد مردم به یكدیگر زیاد میشود؛ مردمسالاری و بالندگی انسانها تحقق مییابد؛ انسانها مفعول جهان دیگران نمیشوند، بلكه فاعل جهان خود میگردند؛ انسانها در تعیین سرنوشت خود شركت میكنند؛ شنیدن صدای دیگران برای انسانها آسان میشود؛ حاشیهنشینی كه نوعی استعمارزدگی است، از میان میرود؛ انسانها توان و نیروی بیشتری مییابند و ترس و وحشت ناشی از تنهایی رخت بر میبندد؛ فرهنگ سكوت در هم میشكند و آگاهیها افزایش پیدا میكند؛ خلاقیّتها شكوفا میشود و توسعه همهجانبه تحقق مییابد؛ تولید، توزیع و مصرف نظاممند میشود؛ عدالت اجتماعی ایجاد میگردد (متین، 1377).
برای كامیابی مشاركت در یك سازمان ضرورت دارد كه مقدماتی فراهم آید تا معنی و مفهوم مشاركت به خوبی تحلیل شود و افراد درستی و سودبخشی آن را باور كنند. بدین سبب زمینهسازی و بسترسازی فرهنگی برای آماده كردن همه كسانی كه در پرتو نظام مشاركت قرار میگیرند بایسته است. پس از آن باید مدیران ارشد، میانی و پایه را برای حمایت و پشتیبانی از این نظام معتقد و همراه گردانید. حمایت مدیران ارشد سازمان در شمار ضرورتهای نخستین قرار دارد. بعد از آنكه فضای سازمان برای رواج نظام مشاركت آماده و پذیرا گردید، باید به موارد زیر توجه كامل شود: پیش از آغاز رسمی نظام مشاركت، زمان كافی برای آشنایی كاركنان با این شیوه مدیریت فراهم آید. اجرای برنامه مشاركت در زمان اضطرار و موقعیتهای فوری و فوتی هرگز جایز نیست؛ هزینههای مادی و معنوی نظام مشاركت نباید از سودهای مادی و معنوی آن افزونتر باشد؛ موضوع مشاركت، باید با كار مشاركتكنندگان مربوط باشد تا مشاركتكنندگان از خود علاقه و دلبستگی نشان دهند؛ مشاركتكنندگان برای برقراری ارتباط و داد و ستد اندیشهها و افكار آموزشهای لازم را ببینند؛ مشاركت نباید بیم از دست دادن شغل را در میان شركتكنندگان پدید آورد؛ شركتكنندگان و دستاندركاران مشاركت توانایی و آگاهی كافی داشته باشند؛ نوعی یگانگی و وحدت در سراسر سازمان وجود داشته باشد تا هر واحد جداگانه نتواند تصمیمهایی بگیرد كه استراتژی سازمان، ضرورتهای قانونی و موانعی از این قبیل را زیر پا بگذارد.
یكی از صاحبنظران دانش مدیریت بر این باور است كه برای كامیابی شیوه مدیریت مشاركتجو در تشكیلات سازمانی شرطهایی به شرح زیر باید حاضر و آماده باشد: پشتیبانی و درگیر شدن مدیریت عالی سازمان و جامعه كاركنان در امر مشاركت، احساس نیاز به مشاركت برای بهتر كردن اوضاع كاری، پشتیبانی كاركنان از راه استقرار نوعی از شیوههای مشاركت در سود یا بهره كار، پیوند بلندمدت یا استخدام با امنیت شغلی، كم كردن تفاوتهای حقوق و منزلت شغلی و تضمین حقوق فردی، پیگیری نتیجههای برخاسته از كوششهای مشاركتجویانه، وجود مشاوران شایسته و كاردان، برقراری نگرش منظومهای، و مشاركت را كوشش بلندمدت به شمار آوردن (طوسی، 1380).
به نظر بسیاری از متخصصان توسعه، راه شركت دادن مردم در امور مربوط به خودشان آن است كه نخست به آنان اجازه داده شود تا اقدام به تعیین هدفهای برنامه خود نمایند و آنگاه مورد حمایت قرار گیرند تا بتوانند فعالیتهای خودیارانه را سازماندهی كنند (امیرانی، 1373).
1) همهجانبه است. در ابعاد فكری، عاطفی، عملی، مالی و... متناسب با توان افراد شكل میگیرد؛
2) داوطلبانه است نه اجباری؛
3) آگاهانه است نه غریزی؛
4) براساس علاقهها، نیازها و توانمندیهای افراد و سازمان شكل میگیرد؛
5) براساس اعتماد و همراهی متقابل اعضاست؛
6) مبتنی بر اعتقاد و ارزشهاست؛
7) نیازمند فعالیت هماهنگ تمام اعضا است؛
8) دارای اهداف مشترك، دقیق و بدون ابهام است؛
9) حق مشاركتكنندگان در تصمیمگیریها محفوظ است؛
10) آزادی عمل و دفاع از نظر و عملكرد هر فرد مشهود است.
"در نیكوكاری و پرهیزگاری یكدیگر را كمك كنید نه در گناه و تجاوز" (مائده/ 5)
مشاركت از دیرباز با زندگی انسانها پیوند داشته و زمان پیدایش آن به آغاز پیدایش خانواده و زندگی مشترك بین زن و مرد بر میگردد، به گونهای كه در این ارتباط، رشد و بالندگی آنها فراهم شود. بهتدریج مشاركت در زمینههای دیگر، مانند كار و صنعت، راه خود را گشود و سرانجام مردمان حق آن را یافتند كه در تعیین سرنوشت خود صاحباختیار شوند و در طراحی آینده خود مشاركت جویند. امروزه مشاركت را دانش نوین و علم رو به ظهور میدانند. محور توجه این علم جدید از عمل متقابل اجزا نشأت میگیرد. این علم به بررسی و كشف قابلیت و توانایی گستردگی اطلاعات نظامهای مشاركتی مبادرت میكند، همچنین چگونگی تأثیر رفتار را در هنگامی بررسی میكند كه نظام پیچیدهتر از آن است كه بتوان روی آن نظارت داشت (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه، 1377).
پل زدن بر شكاف بین اهداف و اعمال، درگیری فرآیند مشاركت است. این درگیری نه فقط تنگنایی مدیریتی، كه تنگنایی انسانی است و مشاركت پاسخی منطقی به شرایط و درگیریهای امروزی است.
مفهوم مشاركت به معنی دست در دست هم گذاشتن برای انجام دادن كاری است و ابعاد آن میتواند اجتماعی، فكری، اقتصادی و حتی سیاسی باشد (عصاره، 1376).
مشاركت عبارت است از ایجاد نوعی همبستگی، تعلق و تلاش جمعی میان افراد جامعه به منظور نیل به نظام عادلانه اجتماعی (سپهری، 1373).
مشاركت درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیتهای گروهی است كه آنان را بر میانگیزد برای دستیابی به اهداف گروهی، همدیگر را یاری دهند و در مسئولیت كار شریك شوند. بر اساس تعریف فوق درگیر شدن، یاری دادن و مسئولیتپذیری سه ویژگی مهم مشاركت میباشد (صالحی ریحانی، 1380).
در تعریفی دیگر مشاركت به معنی فراهم آوردن و گسترش بستر نقد مشترك برای هدفهای مشترك است. بر پایه این تعریف، هنگامی كه میان گروهی از مردم فرصت بررسی و نقد هدفها و مقاصد مشترك فراهم آید و اطلاعات و دانش میان آنان به آسانی مبادله گردد، امكان دستیابی به شناخت و آگاهی همگانی فراهم میآید و بر اثر آن، حاصل كار و تلاش گروه فزونی میپذیرد. در پی داد و ستد آزاد و آسان اطلاعات، امكان تبدیل اطلاعات به شناخت و معرفت افزایش مییابد و به دنبال آن، تراز تولید و پدید آوردن، ابداع و ابتكار در میان افراد گروه فزونی پیدا میكند. در كنار چنین فراگردی، افراد با رغبت و اراده عمدی به پذیرش تصمیمهای گروهی تن میدهند و آنچه فراهم آمده است از آن خود میپندارند و به آن متعهد میگردند. در این تعریف، فزونی شناخت و آگاهی مردم به دسترسی آسان آنان به اطلاعات بستگی پیدا میكند و ضرورت گسترش شناخت در كارها هویدا میشود. بالا رفتن درجه شناخت و معرفت نیز سرانجام در چگونگی كار و تولید فكری و ذهنی افراد اثر میگذارد و تراز كمی و كیفی تولید كالا و خدمات حاصل از تلاش مردمان توانمند را افزایش میبخشد. بر این اساس مشاركت را میتوان فراگرد نیرومند توزیع بیشینه اطلاعات و نظام نیرومندتر تبدیل جمعی اطلاعات به آگاهی و شناخت دانست. بر این اساس میدانی گستردهتر از آزادی و انتخاب پدید میآید و مردم با اراده عمدی خویش به گزینش آنچه مطلوب میشمارند برمیآیند. مشاركت دامنه گزینهها و فراگرد گزینش را گسترده میكنند و تعهد و پذیرش دگرگونی را آسان میگرداند (طوسی، 1380).
مشاركت واقعی زمانی است كه مردم از نظر شناختی و عاطفی با یكدیگر شریك شوند و همه توان خود را برای یاری رساندن به افراد بسیج كنند.
مشاركت بر سه ارزش بنیادی تأكید میورزد: 1ــ سهیم شدن مردم در قدرت و اختیار؛ 2ــ راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خویش؛ 3ــ باز گشودن فرصتهای پیشرفت بر روی مردم (طوسی، 1372).
در مورد هدف مشاركت، همكاری و داشتن حیات جمعی، به عنوان یك هدفی تربیتی، در اسلام مطرح است: "مؤمنان با یكدیگر برادرند، پس در میان آنها سازش و توافق ایجاد كنید." (حجرات/10)
هدف مشاركت، از نظر اقتصادی افزایش بهرهوری، از نظر روانی، به رسمیت شناختن ارزشهای انسانی و از نظر اجتماعی، تقویت حس همكاری افراد از طریق اختیار دادن به آنها در فرایند تصمیمگیری میباشد كه موجب میشود از تعارضات موجود كاسته شود و طرفین، با داشتن حق و فرصت مساوی برای تبادل نظر و تصمیمگیری درباره مسائل، خود را متعلق به گروه واحد بدانند.
در مشاركت تمام افراد شایستگیهای نوینی در خودشان میپرورند. این شایستگیهای محوری عبارتاند از: خودمدیریتی، تفكر انتقادی، مهارتهای انسجامآفرین ارتباطی، قابلیت یادگیری دو جانبه و تصمیمگیری انعطافپذیر كه از شروط لازم برای مشاركت موفقیتآمیز محسوب میشود و همه انسانها به آن نیاز دارند.
یكی دیگر از عواملی كه زمینه را برای مشاركت در سازمانها مهیا میسازد وجود بستر فرهنگی مناسب در سازمانهاست؛ یعنی قبل از اینكه افراد را به شركت در فعالیتهای سازمان ترغیب و تشویق كنیم، باید كاری كنیم كه افراد نگرش و طرز تفكر مناسبی از كار گروهی و مشاركت داشته باشند؛ به طوری كه بتوانند در مقابل اختلاف نظرها، انتقادها و سلیقههای مختلف از خود انعطاف نشان دهند. مشاركت تابع نگرش است، كه عبارت است از حالت عاطفی مثبت یا منفی نسبت به موضوعی (بدار، دزیل و لامارش، ترجمه گنجی، 1380).
نگرش منشأ كلیه رفتارهای فردی و اجتمای است و فرایند جامعهپذیری دربرگیرنده فرایندی پیوسته از شكل و تغییر دادن نگرش است. نگرش دارای سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری میباشد. مجموعه اطلاعات، آگاهیها و دانشها جزء شناختی نگرش را تشكیل میدهد، جزء عاطفی شامل احساساتی است كه بر اثر مواجهه با موضوعی در شخص برانگیخته میشود و ارزشیابی او را از آن موضوع مشخص میكند، و جزء آمادگی برای عمل (رفتار) میباشد كه شخص در مواجهه با موضوع مورد نظر به گونه معینی رفتار میكند (شیركوند، 1381).
برای ایجاد مشاركت مؤثر باید جامعترین نگرش را در كلیه ابعاد در مخاطبان ایجاد كرد؛ بهطوریكه مخاطب آگاهی، اطلاعات و حقایق لازم را برای شناخت زمینههای اجتماعی مشاركت به دست آورد، و نحوه طراحی و ارائه برنامهها علاقهمندی لازم را برای قبول مسئولیتهای اجتماعی در فرد به وجود آورد و در نهایت برنامهها بتواند مخاطب را برای مشاركت مؤثر در صحنههای اجتماعی آماده كند. مسلماً برای ایجاد این آمادگی، مؤثرترین طریقه، ایجاد موقعیتهای اجتماعی و صحنههای علمی است تا مشاركت را منطقی، واضح و لمسپذیر سازد.
در ایجاد مشاركتپذیری عوامل متعددی از قبیل خانواده، نظام آموزشی مدارس، نوع شخصیت افراد، محیط اجتماعی و ... دخالت دارند كه مؤثرترین آنها خانواده و نظام آموزشی مدارس میباشد.
مشاركت فرایندی است كه باید از خانواده آغاز گردد، و در مدرسه بسط و گسترش داده شود و خانواده برای پرورش این مهارت اهمیت فراوانی دارد. در خانواده میتوانیم درباره نظم، چگونگی ایجاد ارزشها، حل منازعه، یادگیری درباره مسئولیت و حقوق به فرزندانمان آموزشهای لازم را بدهیم، كه میتواند آنها را در مسیر مشاركتی به سوی سطوح بالاتر احترام به خود و مسئولیتی دوجانبه رهنمون سازد. مدارس باید روشهای تدریس خود را به نحوی تنظیم كنند كه مشاركت بتواند به معیار اصلی تبدیل شود. مدارس میتوانند در پرورش شایستگی تعیینكننده مشاركت تأثیر به مراتب بااهمیتتر از آنچه اكنون دارند بر جای گذارند؛ از جمله در عرصههای خود مدیریتی، علم به اینكه بخشهای سیاسی و اقتصادی چگونه عمل میكنند، مهارتهای ارتباطی مؤثر، مهارت در آموزش دوجانبه، تصمیمگیری انعطافپذیر و تفكر نقادانه و بسیاری دیگر. چنین تأثیر گستردهای، مستلزم تغییر در روشهای آموزش و یادگیری و همچنین در موضوعهای مورد تأكید است. مدارس میتوانند بهتدریج این دیوارهایی را فرو ریزند كه رشتهها را مجزا میسازد؛ چراكه مسائل و مشكلات زندگی در دنیای امروز چند رشتهای هستند. اگر افراد درباره مسائل، مهارتهای محدودی را فرا گیرند، مشاركت كردن در حل مشكلات و آفریدن فردایی بهتر بسیار مشكل خواهد بود (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه، 1377).